Susa Web Tools
ایستگاه عشق و صفا !!
 
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
پيوندها
نويسندگان


ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 31
بازدید دیروز : 8
بازدید هفته : 117
بازدید ماه : 116
بازدید کل : 94169
تعداد مطالب : 126
تعداد نظرات : 30
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


Best Cod Music

كد تقويم

ایستگاه عشق و صفا !!
سرگرمی




           خاطرات یک پزشک از بیماران خود .....

 

                            خاطرات یک پزشک از بیماران خود - پیامکستانـــ

پزشکان معمولا خاطرات جالبی از کار و بیمارانشان دارند.

علت جالب بودن این خاطرات یا بخاطر برخوردهای بانمکی است

که بیماران با پزشک یا بیماریشان می‌کنند

یا کمبود اطلاعات پزشکی است یا شاید وقوع بعضی اتفاقات

در فضایی که سایه مرگ و بیماری در آن وجود دارد خود به خود تبدیل به طنز می‌شود............



ادامه مطلب ...


پنج شنبه 7 مهر 1390برچسب:, :: 21:47 ::  نويسنده : آقا مهدی

                   داستانکـــ , داستانکـــ طنز

فوتبال در بهشت - پیامکستانــــ

دو پیرمرد ٩٠ ساله، به نامهاى بهمن و خسرو دوستان بسیار قدیمى همدیگر بودند.
هنگامى که بهمن در بستر مرگ بود، خسرو هر روز به دیدار او میرفت.

یک روز خسرو گفت:
«بهمن جان، ما هر دو عاشق
فوتبال بودیم و سالهاى سال با هم فوتبال بازى میکردیم. لطفاً وقتى به بهشت رفتى، یک جورى به من خبر بوده که در آن جا هم میشود فوتبال بازى کرد یا نه.»

بهمن گفت:
«خسروجان، تو بهترین دوست زندگى من هستى. مطمئن باش اگر امکانش بود حتماً بهت خبر میدهم»

چند روز بعد بهمن از دنیا رفت.
یک شب، نیمه هاى شب،
خسرو با صدایى از خواب پرید. یک شیء نورانى چشمکزن را دید که نام او را صدا میزد: خسرو، خسرو ….

خسرو گفت: کیه؟
منم، بهمن.
تو بهمن نیستى،
بهمن مرده!
باور کن من خود بهمنم..
تو الان کجایی؟
بهمن گفت: در بهشت! و چند خبر خوب و یک خبر بد برات دارم.
خسرو گفت: اول خبرهاى خوب را بگو.
بهمن
گفت: اول این که در بهشت هم فوتبال برقرار است. و از آن بهتر این که تمام دوستان و هم تیمیهایمان که مردهاند نیز اینجا هستند. حتى مربى سابقمان هم اینجاست. و باز هم از آن بهتر این که همه ما دوباره جوان هستیم و هوا هم همیشه بهار است و از برف و باران خبرى نیست. و از همه بهتر این که میتوانیم هر چقدر دلمان میخواهد فوتبال بازى کنیم و هرگز خسته نمیشویم. در حین بازى هم هیچکس آسیب نمیبیند.
خسرو گفت: عالیه! حتى خوابش را هم نمیدیدم! راستى آن خبر بدى که گفتى چیه؟

بهمن گفت:
مربیمون براى بازى جمعه اسم تو را هم توى تیم گذاشته!



پنج شنبه 7 مهر 1390برچسب:, :: 21:44 ::  نويسنده : آقا مهدی

              رویانیان مردی برای تمام فصول!!!



چهار شنبه 6 مهر 1390برچسب:, :: 21:52 ::  نويسنده : آقا مهدی

                  سؤال های بی جواب...!

چرا میگن طرف مثل بچه خوابش برده در حالیکه بچه ها هر دو ساعت یک بار از خواب بیدار می شن و گریه می کنن؟

چرا وقتی باطری کنترل تلويزيون تموم می شه دکمه های اونو محکمتر فشار میدیم؟

چرا برای انجام مجازات اعدام با تزریق آمپول سمی، از سرنگ استریل استفاده می کنن؟

چرا تارزان ریش و سیبیل نداره؟

آیا میشه زیر آب گریه کرد؟

چطور ممکنه که انسان اول به فضا سفر کرد و بعدا به فکرش رسید که زیر چمدون چرخ بذاره؟

چرا مردم وقتی می خوان بپرسن ساعت چنده به مچ دستشون اشاره می کنن ولی وقتی می خوان بپرسن دستشویی کجاست به پشتشون اشاره نمی کنن؟

چرا گوفی روی دو پا راه میره ولی پلوتو روی چهار دست و پا، مگه هردوشون سگ نیستن؟

اگر روغن ذرت از ذرت تهیه میشه و روغن سبزیجات از سبزیجات، پس روغن بچه از چی تهیه می شه؟

تا حالا توجه کردید که اگر در صورت سگ ها فوت کنید دیوونه می شن ولی اگر با ماشین بیرون برن دوست دارن سرشونو از پنجره بیارن بیرون؟!!

 



چهار شنبه 6 مهر 1390برچسب:, :: 11:30 ::  نويسنده : آقا مهدی

            آزمون اخذ گواهينامه تخصصي ازدواج!



ادامه مطلب ...


چهار شنبه 6 مهر 1390برچسب:, :: 11:19 ::  نويسنده : آقا مهدی

                    عکسهای طنز ورزشی



ادامه مطلب ...


چهار شنبه 6 مهر 1390برچسب:, :: 11:8 ::  نويسنده : آقا مهدی
  حتما تا آخرش بخونید، خیلی جالب و آموزنده است
                            
                          گفت‌وگو با يك دوجنسه!
 
 



ادامه مطلب ...


یک شنبه 3 مهر 1390برچسب:, :: 10:32 ::  نويسنده : آقا مهدی

                 خدایا پس چرا من زن ندارم؟

خدایا پس چرا من زن ندارم؟
زنی زیبا و سیمین‌تن ندارم؟
دوتا زن دارد این همسایه ما
همان یک‌دانه را هم من ندارم
آژانس ملکی امشب گفت با من:
مجرد بهر تو مسکن ندارم
چه خاکی بر سرم باید بریزم؟
من بیچاره آخر زن ندارم!


خداوندا تو ستارالعیوبی
و بر این نکته سوء‌ظن ندارم
شدم خسته دگر از حرف مردم
تو می‌دانی دل از آهن ندارم
تجرد ظاهرا عیب بزرگی‌است
من عیب دیگری اصلا ندارم!

خودم می‌دانم این "اصلا" غلط بود
در اینجا قافیه لیکن ندارم
تو عیبم را بپوش و هدیه‌ای ده
خبر داری نیکول کیدمن ندارم؟
اگر او را فرستی دیگر از تو
گلایه قد یک ارزن ندارم



یک شنبه 3 مهر 1390برچسب:, :: 10:30 ::  نويسنده : آقا مهدی

      تفاوت اسکورت رئیس جمهور ایران و آمریکا!!!!!!!



ادامه مطلب ...


یک شنبه 3 مهر 1390برچسب:, :: 10:4 ::  نويسنده : آقا مهدی

                           فوت تلفني

داشتم با ماشینم می رفتم سر كار كه موبایلم زنگ خورد گفتم بفرمایید الووو.. ،

 فقط فوت كرد ! گفتم اگه مزاحمی یه فوت كن اگه میخوای با من دوست بشی دوتا فوت كن . دوتا فوت كرد . گفتم اگه زشتی یه فوت كن اگه خوشگلی دوتا فوت كن دوتا فوت كرد . گفتم اگه اهل قرار نیستی یه فوت كن اگه هستی دوتا فوت كن.

دوتا فوت كرد . گفتم من فردا میخوام برم رستوران شاندیز اگه ساعت دوازده نمیتونی بیای یه فوت كن اگه میتونی بیای دوتا فوت كن دوباره دوتا فوت كرد . با خوشحالی گوشی رو قطع كردم فردا صبح حسابی بخودم رسیدم بهترین لباسمو پوشیدم و با ادكلن دوش گرفتم.

تو پوست خودم نمی گنجیدم فكرم همش به قرار امروز بود داشتم از خونه در میومدم كه زنم صدام كرد و گفت ظهر ناهار میای خونه؟ اگه نمیای یه فوت كن اگه میای دوتا فوت كن.



شنبه 26 شهريور 1390برچسب:, :: 16:32 ::  نويسنده : آقا مهدی

        چرا من ازدواج نکرده ام (گفته های یک دختر)

اگر من هنوز ازدواج نکرده ام

تقصیر جوش های صورتم است که کسی از من خوشش نمی آید

تقصیر ساعت کاری ام است که صبح خروس خون می روم و بوق سگ می آیم و شانس دیده شدن را از دست می دهم

تقصیر بابا ست که انقدر پول ندارد که چشم مردم در بیاید

تقصیرپسر عموست که نفهمید عقد دختر عمو پسر عمو را در آسمان ها بسته اند

تقصیر استادمان است که جلوی همه به من ابراز علاقه کرد و باعث شد دیگر کسی جرات نکند از من خواستگاری کند....



ادامه مطلب ...


شنبه 26 شهريور 1390برچسب:, :: 16:23 ::  نويسنده : آقا مهدی

              پسر هایی که زن گیرشون نمیاد

1.اولین دختری که به تورتون خورد ازش شماره بگیرید (ولی چون در این کار استعداد ندارید بهتره دور اینکار را خط ِ قرمز بکشید) نکته:این مورد را همه پسر ها بخونند چون شاملِ همه میشه.


2.اگه خواستید دختری را زیر نظر بگیرید (که بیخود کردید) باید زیر چشمی طوری که متوجه شما نشه زیر نظرش بگیرید  نکته:این کار هم مثل مورد ِ (1) ..... ندارید ، بهتره عینک بزنید.


3.اگه دختری را دیدید که تنها نشسته سَرِ صحبت را باهاش باز کنید
و به مورد ِ (1) مراجعه کنید .
نکته:قبلش دورو بر تان را یه.... 



ادامه مطلب ...


شنبه 26 شهريور 1390برچسب:, :: 16:10 ::  نويسنده : آقا مهدی

                        جلسه خواستگاری

مطلب طنز : جلسه خواستگاری

مادر داماد : ببخشین ، کبریت دارین؟
خانواده عروس : کبریت ؟! کبریت برای چی!؟
 
مادر داماد : والا پسرم می خواست سیگار بکشه…
خانواده عروس : پس داماد سیگاریه….!؟
مادر داماد : سیگاری که نه.. والا مشروب خورده ، بعد از مشروب سیگار می چسبه…
خانواده عروس : پس الکلی هم هست..!؟
مادر داماد : الکلی که نه… والا قمار بازی کرده و باخته ! ما هم مشروب دادیم بهش که یادش بره
خانواده عروس : پس قمارم بازی می کنه…!؟
مادر داماد : آره… دوستاش توی زندان بهش یاد دادن…
خانواده عروس : پس زندانم بوده…!؟
مادر داماد : زندان که نه… والا معتاد بوده ، گرفتنش یه کمی بازداشتش کردن…
خانواده عروس : پس معتادم بوده…!؟
مادر داماد : آره… معتاد بود ، بعد زنش لوش داد…
خانواده ی عروس : زنش !!!؟؟؟

نتیجه اخلاقی : همیشه موقع خواستگاری رفتن کبریت همراهتون داشته باشین!!

 


جمعه 25 شهريور 1390برچسب:, :: 15:14 ::  نويسنده : آقا مهدی

  متن جالب و خنده دار داستان های کتاب های دبستان

 

متن جالب و خنده دار داستان های کتاب های دبستان

الفبا از پ ، و ، ل شروع میشه ،بابا دیگه آب نمیده چون اداره آب و فاضلاب آب رو قطع کرده ،دهقان فداکار پیر شده و دنبال چندر غاز مستمری از این اداره میره تو اون اداره..!!

مرغا هورمون خوردن وخروس شدن، خروسا مامانی شدن برای مرغا عشوه میان و ناز میکنن، سن ازدواج مرغا بالا رفته دیگه تخم نمی کنند،چوپان دروغگو عزیز شده و کلی طرفدار داره، شنگول و منگول بزرگ شدن و گرگ شدن.

مامانشونم دو سه روزیه رفته تایلند گیساشو ببافه، دارا و سارا رفتن فرانسه کبابی باز کردن، کوکب خانم رفته یه ماکروفر سامسونگ خریده و دیگه حوصله مهمونداری رو نداره و جواب تلفن رو هم نمیده، کبری موهاشو مش کرده و تصمیم گرفته دماغشو عمل کنه، روباه و کلاغ دستشون تو یه کاسست، حسنک گوسفنداشو فروخته و پیکان خریده مسافرکشی می‌کنه، آرش کمانگیر معتاد شده و دیگه سنگ هم نمی تونه پرت کنه، شیرین، خسرو و فرهاد رو پیچونده و با دوست پسرش رفته اسکی، رستم و اسفندیار اسباشونو فروختن و موتور خریدن میرن کیف قاپی،پتروس از بس با دوست دختراش چت کرده انگشت درد گرفته و دیگه نمی تونه انگشتشو بکنه تو سوراخ سد، خانواده آقای هاشمی دیگه بنزین ندارن برن مسافرت در ضمن دل خوشی هم از راه و سفر ندارن چون آخرین باری که تو راه گوشت کبابی خریدن چوپان دروغگو گوشت خر بهشون فروخته!!

 



جمعه 25 شهريور 1390برچسب:, :: 15:9 ::  نويسنده : آقا مهدی

         تفاوت زن قدیم ایرانی با زن جدید ایرانی !

 

                     تفاوت زن قدیم ایرانی با زن جدید ایرانی !



ادامه مطلب ...


جمعه 25 شهريور 1390برچسب:, :: 14:55 ::  نويسنده : آقا مهدی

             انواع بله گفتن عروس خانم ها

عروس عادی : با اجازه بزرگترها بله (این اصولا مثل بچه آدم بله رو میگه و قال قضیه رو میکنه.)

عروس لوس: بع..........له... (عروسهای لوس رو باید فقط سپرد به داماد و ..........)

عروس زیادی مؤدب: با اجازه پدرم، مادرم، برادرم، خواهرم، دایی جون، عمه جون،...، زن عمو کوچیکه، نوه خاله عمه شکوه، اشکان کوچولو، ... ، مرحوم زن آقاجان بزرگه ، قدسی خانوم جون ، ... ، ... (این عروس خانوم آخر هم یادش میره بگه بله واسه همین دوباره از اول شروع میکنه به اجازه گرفتن ... !)

عروس خارج رفته: " با پرمیشن از گریت ترهای  فامیل ... آو یس (این هم باید به سرنوشت عروس لوس برسه تا شاید آدم بشه)

عروس خجالتی: اوهوم !!

عروس پاچه ورمالیده: به کوری چشم پدر شوهر و مادر شوهر و همه فک و فامیل این بزغاله (اشاره به داماد) آره.....
( وضعیت داماد کاملا قابل پیش بینی است)( وضعیت داماد کاملا قابل پیش بینی است)

عروس رشتی: اووو اگر اهالی محل موافقند بنده مخالفتی ندارم

عروس هنرمند: با اجازه تمامی اساتیدم، استاد رخشان بنی اعتماد، استاد مسعود کیمیایی، ...، اساتید برجسته تاتر، استاد رفیعی، ... ، مرحوم نعمت ا.. گرجی ، شیر علی قصاب هنرمند، روح پر فتوه مرحومه مغفوره مرلین مونرو، مرحوم مارلین دیتریش، مرحوم مغفور گری گوری پک و ... آری میپذیرم که به پای این اتللوی خبیث بسوزم چو پروانه بر سر آتشش
( تو که مادر منو **** این ستاره ها یه حرف بدی بود که داماد به عروس زده بود ما هم سانسورش کردیم)( تو که مادر منو **** این ستاره ها یه حرف بدی بود که داماد به عروس زده بود ما هم سانسورش کردیم)

عروس داش مشتی: با اجزه بروبچس مُجلی نیست من که پایه ام ... (با عرض تشکر از داش اسی عزیز)

عروس زیادی مؤمن و معتقد: بسم ا.. الرحمن الرحیم و به نستعین انه خیر ناصر و معین ... اعوذ با... منم شیطان رجیم یس و القرآن الحکیم .... الی آخر .... ( و در آخر ) نعم (دلم به حال داماد مفلوکِ خاک بر سر میسوزه که احتمالا توی حجله عروس خانوم یه دور براش مفاتیح رو ختم میکنه تا بعد ... استغفر ا...)

عروس فمنیست: یعنی چی؟! چه معنی داره همش ما بگیم بله ... چقدر زن باید تو سری خور باشه چرا همش از ما سؤال میپرسن ! ... یه بار هم از این مجسمه بلاهت (اشاره به داماد) بپرسین ....

(اصولا این قوم فمنیست جنبه ندارن که بهشون احترام بذارن و یه چیزی ازشون بپرسن ... فقط باید زد تو سرشون و بهشون گفت همینه که هست میخوای بخواه نمیخوای هم  ...  جهنم)



پنج شنبه 24 شهريور 1390برچسب:, :: 19:24 ::  نويسنده : آقا مهدی

    شباهتهاي ميان خدمت سربازي و زندگي زناشويي

آيا ميدونستيد كه خدمت سربازي يک دوران آموزشي و تمريني است جهت آشنايي هر چه بيشتر و بهتر آقايان مجرد با زندگي زناشويي !

1- چه در خدمت سربازي و چه در زندگي زناشويي ، چه بخواهي و چه نخواهي کچل خواهي شد و يا بعبارت بهتر ، کچلت خواهند کرد !  البته اين کچلي در خدمت سربازي توسط ماشين اصلاح و در زندگي مشترک توسط عواملي چون : استرس شديد ، سوء تغذيه ، کندن بصورت لاخ لاخ توسط همسر  ، چپ شدن ماهيتابه روغن داغ روي سر و ... صورت مي گيرد ! نا گفته نماند که اين کچلي در آقايان به نسبت نوع مو ، جنس ريشه مو ، عوامل ارثي و ... متفاوت است ولي به هر حال به قول معروف :   دير و زود داره ولي بالاخره هممون کل پا مي شيم !

۲- شباهت بعدي در زمينه داشتن فرمانده و بعبارتي ، فرمانبردار شدن است ! به محض ورود به پادگان و يا منزل مسکوني مشترک ( خانه بخت ) ، هر مردي يک فرمانبردار بي چون و چرا محسوب مي شود که اگر طالب جان و سلامتي جسمي و روحيش مي باشد ، بايد تمام فرامين فرمانده و يا همسر خود را بر روي تخم چشمانش بگذارد و هر گونه تخطي از دستورات فرمانده و همسر ، پاسخي جز گلوله ، حبس ، اضافه خدمت    ( در خدمت سربازي ) و افتادن توي سماور پر از آب جوش ، هدف قرار گرفتن با ساتور ، رفتن دست توي چرخ گوشت ، پرت ....



ادامه مطلب ...


پنج شنبه 24 شهريور 1390برچسب:, :: 19:6 ::  نويسنده : آقا مهدی

                            آخرین کلمات...

 

آخرین کلمات یک پلیس : شیش بار شلیک کرده ، دیگه گلوله نداره !


آخرین کلمات یک ملوان : من چه می دونستم که باید شنا بلد باشم !


آخرین کلمات یک چترباز : پس چترم کو ؟!


آخرین کلمات یک سرباز تحت آموزش هنگام پرتاب نارنجک : گفتی تا چند بشمرم ؟!

آخرین کلمات یک جلاد : ای بابا ، باز تیغهء گیوتین گیر کرد !

آخرین کلمات یک جهانگرد در آمازون : این نوع مار رو میشناسم ، سمی نیست !

آخرین کلمات یک خبرنگار : بله ، سیل داره به طرفمون میاد !


آخرین کلمات یک خلبان :  ببینم چرخها باز شدند یا نه ؟  

                 
آخرین کلمات یک داور فوتبال : نخیر آفساید نبود !


آخرین کلمات یک دربان : مگه از روی نعش من رد بشی !


 آخرین کلمات یک دوچرخه سوار  :  نخیر تقدم با منه !


آخرین کلمات یک دیوانه : من یه پرنده ام  !!!


آخرین کلمات یک شکارچی : مامانت کجاست کوچولو ؟!


آخرین کلمات یک غواص : نه این طرفها کوسه وجود نداره !


آخرین کلمات یک فضانورد : برای یک ربع دیگه هوا دارم !


آخرین کلمات یک قصاب : اون چاقو بزرگه رو بنداز ببینم !


آخرین کلمات یک قهرمان : کمک نمیخوام ، همه اش سه نفرند !


آخرین کلمات یک کارآگاه خصوصی : قضیه روشنه ، قاتل شما هستید !


آخرین کلمات یک کامپیوتری : هارددیسک پاک شده است !


آخرین کلمات یک گروگان : من که میدونم تو عرضه ی شلیک کردن نداری !


آخرین کلمات یک متخصص آزمایشگاه : این آزمایش کاملاً بی خطره  !


آخرین کلمات یک متخصص خنثی کردن بمب : این سیم آخری رو که قطع کنم تمومه


آخرین کلمات یک معلم رانندگی : نگه دار ! چراغ قرمزه !


آخرین کلمات یک ملوان زیردریایی : من عادت ندارم با پنجره بسته بخوابم !



پنج شنبه 24 شهريور 1390برچسب:, :: 19:3 ::  نويسنده : آقا مهدی

 

                لاغر شدن ، صد در صد تضميني

روزي مرد بخيلي به يك موسسه لاغري مراجعه كرد تا لاغر شود.منشي به او گفت بفرماييد در چه سطحي مي خواهيد ثبت نام كنيد ؟ بخيل گفت : چه سطوحي داريد؟ منشي گفت :

ما در اينجا در دو سطح ثبت نام مي كنيم يكي در سطح ويك (ضعيف) و يكي در سطح پاور(قدرت) اگر سطح ويك را انتخاب كنيد مبلغ ثبت نام يك ساعت و 1000 تومان است و اگر سطح پاور را انتخاي كنيد 2 ساعت و  3000تومان است . بخيل با خود انديشيد من كه زياد لاغر نيستم الكي چراسه هزار تومان بدهم و سپس سطح ضعيف را انتخاب كرد . وي را به مكاني در بسته هدايت كردند در آنجا دختر جوان و زيبايي ايستاده بود مسئول موسسه گفت : شما يك ساعت وقت داريد كه اين دختر را در ....

 



ادامه مطلب ...


پنج شنبه 24 شهريور 1390برچسب:, :: 19:0 ::  نويسنده : آقا مهدی

                  من هم روزی فرار مغز ها میکنم!!

               خنده بازار

من تصمیم گرفته ام که در آینده حتمن به خارج بروم.

پدرم همیشه می‌گوید “این خارجی‌ها که الکی خارجی نشده‌اند، خیلی کارشان درست بوده که توی خارج راهشان داده‌اند”

برای همین می‌خواهم درسم رابخوانم؛ پیشرفت کنم؛ سیکلم را بگیرم و بعد به خارج بروم.. ایران با خارج خیلی فرغ دارد.

خارج خیلی بزرگتر است. من خیلی چیزها راجب به خارج می‌دانم.

تازه دایی دختر عمه پسر همسایه‌مان در آمریکا زندگی می‌کند. برای همین هم پسر همسایه‌مان آمریکا را مثل کف دستش می‌شناسد. او می‌گوید “در خارج آدم‌های قوی کشور را اداره می‌کنند”

مثلن همین “آرنولد” که رعیس کالیفرنیا شده است. ما خودمان در یک فيلم دیدیم که چطوری یک نفره زد چند نفر را لت و پار کرد و بعد… البته آن قسمت‌های بی‌تربیتی فیلم را ندیدیم اما دیدیم که چقدر زورش زیاد است، بازو دارد این هوا. اما در ایران هر آدم لاغر مردنی را می گذارند مدیر بشود. خارجی‌ها خیلی پر زور هستند و همه‌شان بادی میل دینگ کار می‌کنند. همین برج‌هایی که دارند نشان می‌دهد که کارگرهایشان چقدر قوی هستند و آجر را تا کجا پرت کرده‌اند.

ما اصلن ماهواره نداریم. اگر هم داشته باشیم؛ فقط برنامه‌های علمی آن را نگاه می‌کنیم. تازه من کانال‌های ناجورش را قلف کرده‌ام تا والدینم خدای نکرده از راه به در نشوند.

در اینجا اصلن استعداد ما کفش نمی‌شود و نخبه‌های علمی کشور مجبور می‌شوند فرار مغزها کنند. اما در خارج کفش می‌شوند. مثلاً این “بیل گیتس” با اینکه اسم کوچکش نشان می‌دهد که از یک خانواده کارگری بوده، اما تا می‌فهمند که نخبه است به او خیلی بودجه می‌دهند و او هم برق را اختراع می‌کند. پسر همسایه‌مان می‌گوید اگر او آن موقع برق را اختراع نکرده بود؛ شاید ما الان مجبور بودیم شب‌ها توی تاریکی تلویزیون تماشا کنیم.

از نظر فرهنگی ما ایرانی‌ها خیلی بی‌جمبه هستیم.. ما خیلی تمبل و تن‌پرور هستیم و حتی هفته‌ای یک روز را هم کلاً تعطیل کرده‌ایم. شاید شما ندانید اما من خودم دیشب از پسر همسایه‌مان شنیدم که در خارج جمعه‌ها تعطیل نیست. وقتی شنیدم نزدیک بود از تعجب شاخدار شوم. اما حرف‌های پسر همسایه‌مان از بی بی سی هم مهمتر است.

ما ایرانی‌ها ضاتن آی کیون پایینی داریم. مثلن پدرم همیشه به من می‌گوید “تو به خر گفته‌ای زکی”. ولی خارجی‌ها تیز هوشان هستند. پسر همسایه‌مان می‌گفت در آمریکا همه بلدند انگلیسی صحبت کنند، حتا بچه کوچولوها هم انگلیسی بلدند. ولی اینجا متعسفانه مردم کلی کلاس زبان می‌روند و آخرش هم بلد نیستند یک جمله ساده مثل I lav u بنویسند. واقعن جای تعسف دارد.



چهار شنبه 23 شهريور 1390برچسب:, :: 23:1 ::  نويسنده : آقا مهدی